کد مطلب:154186 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

مختار و شمر بن ذی الجوشن
پس از آنكه كوفیان مغلوب شدند و منادی مختار اعلان كرد كه كشندگان خاندان پیغمبر امان ندارند، شمر بن ذی الجوشن از كوفه خارج شد، مختار غلام خود زربی را در


تعقیب شمر فرستاد، چون به شمر و همراهیانش كه از جمله مسلم بن عبدالله ضبابی بود رسید، شمر احساس كرد كه در تعقیب او آمده است همراهانش را گفت: شما از من دور شوید، شمر بطرفی حركت كرد كه غلام را از همراهان و سپاهیانی كه همراهش هستند جدا كند، همینكه به او نزدیك شد ناگهان بر او حمله كرد و چیزی بسویش پرت كرد كه كمر او را شكست و او را كشت، چون خبر كشته شدن غلام به مختار رسید گفت: مرگ بر زربی اگر با من مشورت كرده بود می گفتم: تنها به آن ملعون نزدیك نشود.

شمر به قریه كلتانیه رسید یكی از دهقانان این قریه را كتك مفصلی زد و سپس گفت اگر می خواهی از چنگ من جان بدر بری نامه مرا در بصره پیش مصعب بن زبیر برده و جواب آن را بگیر و بیاور؟

مرد دهقان نامه را گرفت و به طرف بصره روان شد تا به قریه ای رسید كه ابوعمره با جمعیتی از طرف مختار در آنجا اوضاع بصره را بررسی می كردند، در اینجا به یكی از دوستانش برخورد و سرگذشت خود را برایش تعریف می كرد كه شمر مرا چنین شكنجه داده تا نامه اش را به مصعب برسانم، تصادفا یكی از سربازان ابوعمره آن مرد دهقان را خواست و از جای شمر تحقیق نمود معلوم شد بیش از سه فرسخ میان ایشان و محل شمر فاصله نیست، ابوعمره بقصد كشتن وی با سرعت بسوی محل ایشان حركت كرد.

مسلم ضبابی گوید به شمر گفتم: خوب است جای خود را عوض كنیم و مخصوصا شب را در اینجا نخوابیم؟ گفت: آیا از این مرد دروغگو ترس داری بخدا قسم سه شبانه روز شما را از اینجا حركت نمی دهیم تا آن كه دلهای شما از ترس پر شود، نیمه شبی بود كه من میان خواب و بیداری متوجه صدای پای اسبان شدم با خود گفتم: صدای پرواز ملخ است زیرا در آن سرزمین ملخ فراوانی داشت، سپس دیدم صدا شدیدتر شد گفتم: صدای ملخ نیست بیدار شدم و چشمهایم را مالیدم كه متوجه شدم سوارانی هستند كه خانه های ما را محاصره می كنند.

از جابر خاستم كه لباس بپوشم شمر را دیدم برخاسته و می خواهد لباس جنگ در بركند پهلوی او را دیدم كه سفیدی برص پوشانیده است ما كناره گرفتیم و شمر با ایشان به نبرد


پرداخت طولی نكشید كه صدای الله اكبر بلند شد و یكی از سواران ابوعمره فریاد كشید: خداوند خبیث را كشت [1] .


[1] طبري 661:8 كامل 236:4.